کف پياده رو روي زمين افتاده بودم و از شدت خشکي دهن نمي تونستم بگم "آب". تمام بدنم منقبض شده بود عين اين سرعي ها همه دورم جمع شده بودند و بر بر نگام مي کردند. نمي دونم چرا فکر مي کردن من صداشونو نمي شنوم . يه عده رد مي شدن و استغفرالله مي گفتن . چند تا مرد شکم گنده سيبيل کلفت وايستاده بودن يک کنار. با لبخند يکيشون گفت: "شانس نداريم يکي رو زمين ولو مي شه لا اقل دامن پاش باشه." اون يکي که داشت به زور سعي مي کرد از لاي دکمه هاي باز شده چيزي رو ببينه گفت:" عجب (.....)داره پسر !" اون يکي گفت: " نه بابا خره ! چاقه اينطوريه..."
عاشق شدن زن اجنه « حنانه » بر ميرزا محرم از زبان نوه او : [داستانهای ترسناک]
در حدود 50-60 سال پيش در روستاي دور باش از توابع شهرستان تكاب ، پيرمردي بنام «ميرزا محرم» كه از عاشقان و تعزيه گزاران امام حسين (ع) بود زندگي مي كرد . او صداي بسيار زيبا و دلنشين داشت كه در سن 50 سالگي همسرش به رحمت خدا مي رود و تنها مي ماند .
ميرزا محرم كه عموي پدر بزرگ ما بود در خانه بابابزرگ ما زندگي مي كرد . او بعد از رحلت زنش ادعا مي كند كه زني از اجنه بنام حنانه عاشق او شده است ، اما هيچ كس حرف او را باور نمي كند تا اينكه حوادث عجيب و غريبي در روستا اتفاق مي افتد .
در تاريخ 2/4/61 نامهاى از گيلان از شهر لاهيجان از مردى كه خود را چهل ساله معرّفى مىكرد رسيد و در آن نامه اين سرگذشت عجيب را كه مربوط به اين فصل از كتاب است نوشته بود:
من خانهاى در كنار شهر لاهيجان سر راه «سياهكل» مسلّط بر باغ چاىبزرگى دارم.
در بيست سال قبل يك روز تابستانى كنار باغ چائى نشسته بودم و به درِ باغ نگاه مىكردم، ديدم جوان خوش قيافهاى در داخل باغ يعنى اين طرف در ايستاده و به من نگاه مىكند....
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مطالب عاشقانه.رمان های جدیدوقدیمی... و آدرس parastoo.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. دوستون دارم.تیمین